بچه های دریا
مردم عمدتاً به عنوان اشیا در انیمیشن فانتزی ژاپنی و فیلم کودکان «کودکان دریا»، آخرین نمایش حداکثری انیماتورهای استودیو 4C، قابل ارتباط هستند. این بیشتر به این دلیل است که دنیای فیلم قرار است ترسهای نوجوانی قهرمانهای فیلم را منعکس کند و همچنین نوعی نگرانی جهانیتر را منعکس کند، ترکیبی ناخوشایند که ممکن است در کمیک منبع دایسوکه ایگاراشی کار کند، اما در کنیچی کارگردانهای همکار به خوبی ترجمه نمیشود. اقتباس کونیشی و آیومو واتانابه. در فیلم، قهرمان دوران راهنمایی روکا (مانا آشیدا) زمانی که او و دوستان آزاده، اما گریزانش، اومی و سورا (هیرو ایشیباشی و سیشو اوراگامی) بهجای اینکه کانون اصلی آن باشند، بهعنوان کانون معرفی میشوند، باورپذیرتر است.
تمرکز داستان های خودشان احساسات در «بچههای دریا» زیاد است، همانطور که میتوان انتظار داشت با توجه به نگرانی کلی آن از آهنگی مرموز که مهاجرت جهانی کوسهها و نهنگها را آغاز میکند. متأسفانه، کونیشی و واتانابه با موفقیت نمی توانند شکاف بین احساسات روکا - عمدتاً بیگانگی با پدر و مادرش - و رویدادهای کیهانی را که اومی و سورا به نحوی بیش از هر کس دیگری در فیلم از آنها استفاده می کنند، پر کنند. در نتیجه، «بچههای دریا» یک انیمیشن فانتزی دیگر است که بر اساس افسانههای هکشده، مانند شهدای جنمانند، دستهای هدایتگر سرنوشت، و نوستالژی مبهم برای گذشتهای پیشتکنولوژیک است. روکا فیلم را به عنوان یک لوح خالی شروع می کند و به معنای واقعی کلمه تمام کهکشان ها را در بر می گیرد، سرنوشتی که به نظر می رسد حتی روکا هم آن را باور نمی کند: «من آن را می بینم. آیا من جهان هستی هستم؟» من هم دیدمش ولی هیچوقت واقعا باورش نکردم.
روکا در ابتدای فیلم «بچههای دریا»، زمانی که نمیداند تعطیلات تابستانی خود را چگونه بگذراند، بسیار قابل تشخیص است. اما حتی در آن زمان نیز تشخیص آنچه در ذهن روکا می گذرد، فراتر از ناامیدی کلی او از تنها بودن، و همچنین خاطره ای رویایی از یک نهنگ (یا یک روح؟) که در دوران کودکی او در آکواریوم انوکورا دیده بود، دشوار است. با این حال، روکا در آکواریوم سرگردان است، ابتدا برای دیدن پدرش ماسااکی (گورو ایناگاکی)، و به زودی برای تعقیب اومی، یک بچه زاده شبیه تارزان که توسط دوگونگ ها همراه با سورا، همراه همیشگی او بزرگ شده بود. این سه پیش از نوجوانی با هم پیوند می خورند، اگرچه سورا با به رخ کشیدن آشنایی خود با اومی بلافاصله تنش ایجاد می کند. و در نهایت آنها به پدر روکا میپیوندند تا سیگنال مرموزی را بررسی کنند که تمام حیات دریایی اطراف، از جمله نهنگهای گوژپشت، کوسههای نهنگ و پلانکتونهای درخشش دریایی را به هم میزند.
متأسفانه، بقیه «بچههای دریا» چندان واضح نیست. رابطه روکا و اومی از یک داستان معمولی ماهی خارج از آب - او بلد نیست چطور بستنی بخورد، درست مثل مورک به میندی اش! - به یک داستان فضایی به بلوغ رسیده که تنها پس از یک پیرزن به پایان می رسد. در یک قایق صریحاً به روکا توصیه می کند که «فضای بیرونی و انسانیت شبیه هم هستند. ما از همین ماده ساخته شده ایم. بنابراین، ما بیش از حد مشابه هستیم.» در این نور دوستدار سنگ، به نظر می رسد روکا و اومی دو بخش از یک کل بازیابی تعادل هستند، همانطور که زیست شناس دریایی درخشان، اما منزوی آنگلید (وین موریساکی) پیشنهاد می کند: «این جهان با یک تعادل کنار هم نگه داشته شده است. همه چیز را می توان از دو منظر مشاهده کرد.» خوب، مطمئنا، اما دقیقاً چگونه شهاب سنگ های مرموز ("به شکم خود دست بزنید تا آن را به او بدهید") و پیشگویی عرفانی - "باد خاطرات اقیانوس ها را در خود نگه می دارد" - مضامین همدلی جهانی را منتقل می کند، چه رسد به ارائه یک پایه عاطفی معتبر برای یک انیمیشن درام جووی؟
مانند بسیاری از اقتباسهای مانگای بلند، «بچههای دریا» زمانی کمتر متقاعدکننده است که مبتنی بر دیالوگهای توضیحی باشد. طرح بسیار زیاد است، و زمان کافی برای جمع کردن همه چیز وجود ندارد، که اهمیت دادن به اتفاقاتی که برای روکا و همراهانش میافتد را سخت میکند. او زمانی که تحت تأثیر احساساتش قرار می گیرد، بسیار قابل ربط است، مانند صحنه های اولیه ای که از مدرسه اش با صدای بلند فرار می کند: دوربین او را در حالی که به سمت مدرسه می دود دنبال می کند، و از میان خیابان های نازک رگ عنکبوتی اطراف مدرسه اش. روکا ناراحت است، بنابراین به نظر می رسد که دنیای او همچنان در حال دویدن گسترش می یابد ... اما سپس به سمت ما حرکت می کند و به جلو می رود. بعد از سقوط رکا آرام است، به جز صدای نیمه آه و نیمه گریه او. دوربین جابهجا میشود، حالا وقتی بلند میشود، بالای سرش میرود و قطاری را میبینیم که از زیر پلی که روی آن فرو ریخته میگذرد. شینجی کیمورا، مدیر هنری و کنیچیرو آکیموتو، مدیر CGI، به خاطر استفاده از سبک ترومپ لوئیل برای ایجاد توهم عمق روانی به روکا، همه ستایش میکنیم.
اما فقط گاهی. «بچههای دریا» بسیار زیباست، اما بهعنوان یک اثر مستقل بهکار نمیآید. طرفداران مانگای ایگاراشی ممکن است از خود لذت ببرند، اما توصیه کردن فیلمی که یک پیروزی طراحی هنری بر جلوههای احشایی باشد، سخت است. جهان ممکن است در واقع با دیدگاههای دوئل در کنار هم نگه داشته شود، اما تنها چیزی که در مورد «بچههای دریا» سازگار است، ناهماهنگی آن است.